جمعه وجیب من
صبح جمعه در کوه
خواهرم با من بود
همانروز در کوه تورا من دیدم
وتمام دارایی ام کشمشی بود در جیبم
که تعارف کردم من به شما
و گرفتی از من زود خوردی همه را
و زمن دور شدی و رفتی
من ماندم و نگاهم به زمین
ردپاهای تورا.میدیدم.
که شدی از.من دور
در افق ناپیدا
من بی کشمش ، تنها تنها...